شیر سلطان جنگل میخواست ازدواج کنه همه حیوونا رو دعوت کرد.

 تو مراسم یه موش هم حضور داشت و هی از میون جمع فریاد میزد:

تبریک میگم داداش . مبارکه داداش. ایشاله خوشبخت بشی داداش.

یهو یه ببر عصبانی شد موشه رو گرفت و سرش داد زد: تو یه موش فسقلی

 چطور به خودت اجازه میدی شیر رو داداش خودت خطاب کنی؟

موش گفت: عصبانی نشو داداش، آخه منم قبل از اینکه ازدواج کنم یه شیر بودم !!!