یه مترسک وسط مزرعه بیداره هنوز

خوشه های تن طلا رو آرزو داره هنوز

باورش نمیشه این مزرعه خاکستر شده

زیر چکمهء زمستون سنبله پرپر شده

دل پوشالی اون مترسک ازغصه پره

واسه بی باری این مزرعه غصه می خوره...