دوباره ساعت صفر و من و خیابان ها 


و من که گم شده ام لا بلای انسان ها 



دوباره ساعت صفر و به خانه باید رفت 


و من که خانه ندارم ٬ کجا ؟ مسلمان ها ! 



و من که خانه ندا ... بغض من ترک برداشت 


خوشا به حال شما ٬ ای همیشه خندان ها ! 



دوباره ساعت صفر است و زرد می خوانم 


غزل-خزان دلم را به گوش توفان ها 



دوباره با غم خود پرسه می زنم در شب 


و هم نوای دلم ٬ زوزه ی زمستان ها 



دوباره ساعت صفر است و من که می میرم 


به روی حیرت یخ بسته ی خیابان ها 



دوباره ساعت صفر است و نعش یک انسان 


به روی دست زمین مانده ٬ آی انسان ها !