بعد کلی داستان این شعر حتما مورد پسندتون قرار میگیره ...


کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد


خوب من! منظرهء خوب ، تماشا دارد



ساختم آینه ای را به بلندای خیال


تا خودت را به تماشای خودت وا دارد



راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است


که به اندازهء صد فلسفه معنا دارد



گوش کن خواسته ام خواهش بی جایی نیست


اگر آیینهء دستت بشوم ، جا دارد



چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو


یعنی این دهکده یک دهکده رسوا دارد



کوزه بر دوش سر چشمه بیا تا گویند


عجب این دهکده سرچشمهء زیبا دارد



در تو یک وسوسهء مبهم و سرگردان است


از همان وسوسه هایی که یهودا دارد



بی قرار آمدن ، آشفتن و آرام شدن


حس گنگی است که من دارم و دریا دارد



یخ نزن رود معمایی من ! جاری باش


دل دریایی ام آغوش پذیرا دارد