زیبایی‌ام را پایانی نیست

وقتی که در چشمان تو به خواب می‌روم

و هراس کودکانه‌ام را از یاد می‌برم

در عطری که از تو بر سینه دارم

چه بی‌پروا دوستت دارم

و چه بی‌نشان تو را گم می‌کنم

وقتی که دروغ می‌گویم

به زنی که در چشمهای من تو را جستجو می‌کند

و مردی که هر روز از نام تو می‌پرسد.

 

فرناندو پسوآ